منافقين اصلاح طلب!(12)


 

نويسنده: دکتر سيد حميد روحاني (مورخ انقلاب اسلامي)




 

جستارهايي پيرامون ريشه هاي فکري مدعيان اصلاح طلبي در سه دهه اخير (بخش پاياني)
 

11.نفي ولايت فقيه
 

نامبرده روي انگيزه نفي ولايت مطلقه در نظام جمهوري اسلامي چنين زمينه چيني مي کند:
...علماي جامعه شناسي که در خصوص انقلاب ها نظريه پردازي کرده اند، بر اساس مطالعه انقلاب هاي جهان يک چنين جمع بندي دارند که هر انقلابي سه چهره دارد: 1ــ ايدئولوگ انقلاب 2ــ رهبري انقلاب 3ــ مديران انقلاب...نکته مهم اين است که رهبر انقلاب کسي است که انقلاب بي نام او شناخته نمي شود و اساساً جنبش انقلابي و پيروزي آن بدون او متصور نيست او جزء ذاتي انقلاب است اما آنان که پس از او بر مسند رهبري مي نشينند مديران انقلاب هستند...(1)
شگفت آور اينکه شيخ عبدالله از يک طرف از آغاز تا پايان دفاعيات خود از احترام و پايبندي به قانون و اجراي درست آن سخن مي گويد و از ناديده گرفته شدن قانون، به اصطلاح شکوه مي کند و از طرف ديگر با تمسک به نظريه پردازي ها و بافته هاي برخي از جامعه شناسان، مي کوشد که راه را براي نفي رهبري و ناديده گرفتن قانون اساسي جمهوري اسلامي هموار کند؛ در حالي که اين تحليل جامعه شناختي!! را هيچ گاه در دوران قائم مقامي آقاي منتظري ارايه نمي داد.
نامبرده اگر خود را به قانون اساسي پايبند مي داند و خواهان اجراي آن است، بر اساس چه انديشه و انگيزه اي نظريه پردازي هاي برخي از جامعه شناسان را در مورد رهبري انقلاب پيش مي کشد و آن را مطرح مي کند؟ و اگر ديگر به قانون اساسي و نظام جمهوري اسلامي پايبند و باورمند نمي باشد، چرا با شهامت و صراحت، که از ويژگي هاي آزاد انديشان خداجو و جوانمردان راستگو مي باشد، «ما في الضمير» خود را آشکار نمي کند و آنچه را در درون دارد بر زبان نمي آورد؟
شيخ عبدالله به خوبي مي داند که به رغم جنجال آفريني ها و خيمه شب بازي هاي برخي از روزنامه نويسان بي هويت و دگرانديشان خودباخته و بي فضيلت، ملت دين باور و قهرمان پرور ايران، راه امام را که همانا راه حسين و عاشوراييان است، با جانفشاني، پايداري و دلاوري دنبال مي کند و با اسلام ناب محمدي، انقلاب اسلامي، «ولايت فقيه» و مقام معظم رهبري پيوندي ناگسستني دارد و بازيگران مرموز تاريک خانه هاي دين زدايي، غرب باوري و بيگانه پرستي هرگز نمي توانند با جوسازي و هرزه درايي بر ضد منافع ملي واقعي مردم ايران آنها را به پوچي و دريوزگي در برابر شيطان بزرگ بکشانند و مستشاران نظامي و سرجوخه هاي عربده کش امريکايي را بر جان، مال و ناموس ملت ايران چيره سازند و رژيم ننگين کاپيتولاسيون را زنده کنند. اگر ملت ايران از جوسازي ها و سمپاشي هاي روزنامه نويسان وابسته و ابن الوقت تأثير مي پذيرفتند، نه تنها هيچ گاه انقلاب اسلامي در ايران روي نمي داد و نظام دوهزار و پانصدساله برنمي افتاد، بلکه اصولاً بايد ريشه اسلام از اين مرز و بوم کنده مي شد و رژيم دلخواه صهيونيست ها و فراماسون ها که رژيمي لائيک است در ايران استقرار مي يافت.
به ياد دارم که در دوران ستمشاهي، رنگين نامه هايي مانند تهران مصور، سپيد و سياه، اين هفته، نگين، رنگين کمان، خواندني ها، صبح امروز و...يک سال به طور مداوم بر ضد مسجد، محراب، روضه خواني، سينه زني، عزاداري، حج، زيارت، دعا و نيايش، حضرت امام عصر حجت بن الحسن العسکري (عج) و...قلم فرسايي مي کردند و در راه سست کردن باورهاي ملت ايران از هيچ خيانت، دسيسه و ترفندي پروا نمي کردند، ليکن آن گاه که محرم فرا مي رسيد مي ديديم که صداي «يا حسين» از هر کوي و برزن بلند مي شد، حماسه حسيني جان ها را زنده مي کرد و راه عاشوراييان را بيش از پيش استواري مي بخشيد، پرچم حسيني در سراسر کشور و بر بام ميهن به اهتزاز درمي آمد و نشان مي داد که آن قلم فرسايي ها و ناروانويسي ها براي بيگانه کردن توده ها از اسلام و باورهاي اسلامي، بي فايده و ناکام بوده و راه به جايي نبرده است؛ چنانکه مقاله ها، رساله ها، شبنامه ها، نمايشنامه ها و داستان سرايي هاي مرموزانه ماسون ها مانند سرهنگ آخوندوف، طالبوف، زين العابدين مراغه اي، حکمي، احمد کسروي و...در دو سده گذشته نيز نتوانست توطئه اسلام زدايي را در ايران به بار نشاند و ملت ايران را از اسلام بيگانه کند.
در روز 23 فروردين 1378 آن گاه که در مراسم تشييع جنازه شهيد مظلوم صياد شيرازي شعارهاي خودجوش «مرگ بر امريکا»، «مرگ بر اسراييل»، «اين سند جنايت امريکاست»، «امريکا در چه فکريه؟ ايران پر از بسيجيه»، «مرگ بر ليبرال، مرگ بر سازشکار»، «امريکا ننگت باد، منافق ننگت باد» و...در آسمان تهران طنين افکند، براي چندمين بار به اثبات رسيد که:
الف.نوشته هاي مرموز و مسموم روزنامه نويسان و ليبرال منشان و جوسازي هاي روشنفکرمآب هاي نابالغ براي دور کردن ملت ايران از آرمان هاي انقلاب اسلامي نتوانسته است در ميان مردم ايران مؤثر باشد و سازشکاري و خودباختگي را ترويج کند.
ب.خشم و نفرت مردم ايران نسبت به امريکا کاهش نيافته است و «مرگ بر امريکا» هنوز جايگاه والايي در دل مردم دارد.
ج.باورمندي و وفاداري ملت ايران به انقلاب اسلامي ژرف تر و ريشه دارتر از آن است که بتوان با غوغاسالاري ها و جنجال آفريني هاي بي ريشه مشتي روزنامه نويس بي هويت، که بافته ها و ساخته هاي زهرآگين روزنامه هاي صهيونيستي و فراماسونري را به فارسي برمي گردانند و نشخوار مي کنند، خوي آزادگي، انقلابي و استقلال خواهي ايرانيان را از ميان برد و روح سستي و سازشکاري و تسليم پذيري را در آنان رشد داد و زنجير سياه استعمار و استبداد را بر دست و پاي مردم بست و آنان را کت بسته به امريکا تسليم کرد. غرب باوران و روشنفکران نابالغ که امروز راه فراماسون هاي عصر مشروطه را دنبال مي کنند و بر اين باورند که با آن سبک و سياق قلم زني و سخن پراکني مي توان انقلاب را زمينگير کرد و راه بازگشت استبداد و استعمار را هموار ساخت بايد بدانند که امروز ملت قهرمان پرور ايران در مکتب امام و اسلام پرورش يافته است و به آن حد از رشد و آگاهي رسيده است که با هيچ توطئه، دسيسه، ترفند و نيرنگي نمي توان آن را به مسلخ کشانيد و آزادي و استقلال بي مانند در تاريخ ايران را از آن سلب کرد و به نام آزادي، اصلاح طلبي و مردم سالاري، امريکا و صهيونيست ها را بار ديگر بر گرده مردم سوار نمود.
امام ساليان درازي پيش از آنکه روشنفکرمآب ها چشم به جهان سياست باز کنند و راه اهريمنان را به منظور فريب توده ها در پيش گيرند، به شاه و در واقع به همه اهريمناني که در کمين ملت ها نشسته اند و با شعار «اصلاحات»، «آزادي خواهي»، «مردم سالاري» و...در راه فريب و اغفال مردم مي کوشند صريحاً اعلام کردند: «...ملت اسلام زنده است. الان زندگي (را) از سر گرفته است، بارک الله فيکم [اي ملت اسلام]، ملت اسلام ديگر بيدار شد، ديگر نمي نشيند...»(2)

پي نوشت:
 

1.عبدالله نوري، همان، ص 50 ــ 49.
2.صحيفه امام، ج 1، ص 303.
 

منبع: نشريه 15 خرداد شماره 23